مادر شهید

مادر شهید

مادر شهید

چند ماهی بود که شال را برای پسرش می بافت.
شال را با طلا و جواهرهایش روی میز گذاشت و از در خارج شد.
مسئول جمع آوری کمکهای مردمی بلند شد به طرفش و آرام گفت:
خانم رسیدتون!
پیرزن نگاهی به رزمنده کرد. با لبخند گفت: پسرم رو هم که دادم، رسید نگرفتم.


داشت کوچه رو آب و جارو میکرد.
دو تا از پسرهاش هم شهید شده بودند.
- پرسیدم چیکار میکنی مادر؟
- آب و جارو میکنم که رزمنده ها اومدن، ببینند هنوز هستیم و پشتشون رو خالی نکردیم.
سلامتی همه مادرای شهدا صلوات




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : جمعه 9 اسفند 1392
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: